این روزها همه دنبال این هستند هر طور شده به این آخوندها ضربه ای بزند و بقول ما ایرانیان سر به تن این رژیم دجال نباشد . بارها دیدم زنان شجاع ایران را که شب و روز را به هم می دوزند تا خودشان را به تعهدات برسانند . با یکی از همین زنان شجاع اشرف نشان دیداری بود.
![]() |
سهلا دشتی |
خانم میانسالی با چهره ای گندمگون ، با خطوطی که بیانگر سختی های گذشته است . میگوید روزهای زندگی را نمی توان فراموش کرد . وقتی یاد تهران می افتم و نگاهی به گذشته ام میکنم دچار دوگانگی می شوم .
آنچه از چهره اش مشخص است او در تهران امید را از دست داده بود . ولی وقتی به تجمع بزرگ مقاومت آمد امید را پیدا کرد غمگین بود چون فکر میکرد انسانیت مرده است ولی صدای ایران گم شده است . ولی صدای ایران زنده و رسا به گوش همه رسیده می شود .
خاطرات تهران یادش می آید که یک همسایه داشت حامله بود از نظر مالی وضعیت مناسبی نداشت . زن همسایه دچار سردرد زایمان زودرس شد و او را به بیمارستان بردند . بچه اش با سزارین بدنیا آمد . هزینه زیاد می شود به او میگویند پول را نپردازی نمی توانی بچه را ببری . مخارج میلیونی بود . مادر بیچاره نتوانست پول را بدهد بچه را به او تحویل ندادند .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر